سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
امید درمانی؛ حرف درست روحانی
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
روانشناسان و روانپزشکان برای تشخیص «معلولیت ذهنی» در افراد، قاعده و معیار روشنی دارند. معیار آنها درباره کم توانی یا ناتوانی ذهنی، «نقص در عملکرد ذهنی، مثل استدلال، حل مسئله، برنامهریزی، تفکر انتزاعی، قضاوت، یادگیری تحصیلی و یادگیری از تجربه» است. معلولیت روحی-روانی به مراتب ناتوانکنندهتر از معلولیت جسمی و ذهنی است. فرد در اینجا با وجود همه ظرفیتها و توانمندیها، مانند افراد ناتوان و محروم از «قدرت استدلال و حل مسئله و برنامهریزی و تجربه اندوزی و عبرت آموزی» رفتار میکند. کشور بزرگ ما به برکت انقلاب اسلامی، دارای ظرفیتهای کم نظیری شده که هرگاه درست به خدمت گرفته شده، معجزههای خیرهکنندهای را رقم زده است. درعین حال بخش بزرگی از همین ظرفیتها و توانمندیها، معطل قفل شدگی ذهنی برخی مدیران است. خود تحریمی و خودزنی از همین جا آغاز میشود.
1- تصور کنید ملت ما دشمن را مانند برخی تکنوکراتها یا تحلیلگران و تئوریپردازان، بزرگ میداشت؛ آیا میتوانست طومار رژیم پهلوی به عنوان ژاندارم آمریکا در منطقه را در هم پیچد و بساط نفوذ و سلطه ایالات متحده را به هم ریزد؟ میتوانست با دست خالی از توپخانه و موشک و هواپیمای به روز، در مقابل لشکر 30 ملیتی صدام سینه سپر کند؟ میتوانست در حالی که سیم خاردار را هم تحریم و دریغ میکردند، ماهواره به فضا بفرستد و موشک دوربرد نقطه زن بسازد و در فناوری نانو و سلولهای بنیادی و هستهای و موشکی تا آنجا پیش رود که اهل فن اروپایی و آمریکایی یا صهیونیستی را به اظهار شگفتی وادارد؟ با معلولیت روحی و روانی میشد حتی به دامنه یکی از این قلهها رسید؛ چه رسد به خود قلهها؟! همه آنها که داعیه نظریه پردازی و سیاستمداری و مدیریت دارند، باید قبل از هر چیز، واجد حداقل قدرت روحی و احساس توانمندی در تراز همین ملت-نظام و نوزایی تمدنی آن باشند. و گرنه حق پیشاهنگی و نسخه پیچی ندارند.
2- از مصادیق ناتوانی و معلولیت روحی، فقدان قدرت تجربه اندوزی و عبرت آموزی است. نگون بختی از سر و کول کسانی بالا میرود که خود را از تجربهها محروم کنند؛ نوعی خودتحریمی و خودمحرومی! امیرمؤمنان علیهالسلام در نامه 78 نهجالبلاغه، مرز دقیقی را میان بدبختی و نیکبختی ترسیم میکنند؛ آنجا که پای «مذاکره و تعامل با دشمن» در میان است. ابوموسی حین مذاکرات حکمیت در جنگ صفین (دومهًْالجندل) نامهای فرستاد و امام در پاسخی عتاب آمیز نوشت «أِنّ الشّقی من حُرِمَ نفع ما اوتی من العقل و التجربهًْ. همانا بدبخت کسی است که از سود عقل و تجربه داده شده به او محروم بماند». براستی ابراز ندامت ابوموسیاشعری پس از آشکار شدن عملیات فریب دشمن، چه سودی برای جبهه حق داشت؟
3- از نشانههای کم توانی روحی بلکه بیماری و آسیبدیدگی آن، «حسن ظن به دشمن» پس از صلح است. حتی اگر دشمن صلح عادلانه را پذیرفت، نباید به دیده خوش خیالی به او نگریست. امیر مومنان(ع) در عهدنامه معروف، بعد از آنکه مالک را سفارش به پذیرش صلح شرافتمندانه میکند، میفرماید: «و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه فان العدوربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم واتّهم فی ذلک حسن الظن. به طور مطلق، از دشمنت پس از صلح برحذر باش، چرا که بسا دشمن نزدیک میشود تا غافلگیر سازد. بنابراین احتیاط را به کار بگیر و در این مورد حسن ظن و خوش بینی را متهم کن!». به یک معنا، اگر کسی در چنین موقعیتی جانب احتیاط را واگذاشت و به دشمن حسنظن نشان داد، خود را در موضع اتهام قرار داده است. یا به برداشت دیگر، اگر مشاوران و اطرافیان در چنین موقعیتی، تصمیم گیران را دعوت به حسن ظن نسبت به دشمن کردند، در موضع اتهام هستند؛ دست کم اتهام کم عقلی، اگر پای نفوذ و دستکاری محاسبات در میان نباشد.
4- کسی که میگوید آمریکا ظرف پنج دقیقه میتواند تمام توان نظامی ما را نابود کند، از توان روحی لازم برخوردار نیست؛ همچنانکه اگر در فلان لابی آمریکایی به طرف مقابل بفهماند جریان متبوع وی در انتخابات، به توافق (به هرقیمت و با هر سرهم بندی) نیازمند است. دلالت بر توانمندی ذهنی و روحی نمیکند که یک مدیر در توجیه ضرورت قبول مطالبات بیپایان دشمن بگوید «می خواهیم بهانههای بعدی را از دست آمریکا بگیریم». مگر بهانههای آمریکا تمامی دارد؟ این چه معیاری است که چند وقت یک بار امتیاز بدهیم تا مثلا بهانه را از آنها بگیریم؟ بهانه هستهای تمام نشده، بهانههای موشکی و نفوذ منطقهای ایران و حقوق بشر و حمایت از تروریسم را کوک کردند. ما در سوریه و عراق با بدنامترین تروریستهای جهان جنگیدیم اما در فهرست ادعایی آمریکا و اروپا درباره حامیان تروریسم و تامین مالی آنها قرار داریم. اگر آمریکا با همین موضع که «میخواهیم بهانه را از آمریکا بگیریم»، بدعادت و وحشیتر شد، چه باید کرد؟ آیا بدین ترتیب، هزینه و خسارتهای بزرگ برای کشور تدارک نکردهایم؟! حد یقف این تنازل و انفعال کجاست؟ چرا پس از این همه انفعال میگویند «تضمین نمیدهیم مشکلات اقتصادی حل شود»؟ این ادبیات، نشانه قدرت روحی و ذهنی است یا به تعبیر امیر مومنان (ع) حاصل حسن ظن ومعامله با شیطان است: «فباع الیقین بشکه. یقین و اطمینان را فروخت و تردید و شک را خرید».
5- سپاه پاسداران، پیشگامترین ارتش دنیا در مبارزه با تروریسم است اما جزو تحریم شدگان آمریکا و برخی دول اروپایی است. حتی وزارت دفاع و اطلاعات و ارشاد دولت نیز در فهرستهای سیاه قرار دارند. لابد برای گرفتن بهانه بود که بخشنامه کردند بانکهای داخلی با افراد و نهادهای حاضر در فهرست تحریمهای وزارت خارجه و خزانهداری آمریکا همکاری نکنند! فرانسه به تازگی بخشی از اموال ایران را با این بهانه که متعلق به وزارت اطلاعات دولت روحانی است، بلوکه کرد. کدام بهانه را از چه کسانی میخواهیم بگیریم؟ از میزبانان سازمانهای تروریستی مانند منافقین که چند دیپلمات ایرانی را اخراج و یکی را سلب مصونیت دیپلماتیک کرده و مورد بازجویی و شکنجه قرار دادهاند؟ میخواهند از آمریکایی حربه حمایت از تروریسم را بگیرند که همزمان با سفر آقای روحانی، مجوز برگزاری نشست با شعار براندازی رابه گروهک تروریستی منافقین در نیویورک داد و نیروهای خود را در سه مایلی مقرّ سران داعش مستقر کرده است؟ چرا خودمان را گول بزنیم؟
6- این دلالت بر احتیاط و تدبیر نمیکند که بگویند «دولتهای اروپایی همه پشت سر ایران هستند. یکی از نخستوزیران اروپایی در نیویورک میگفت اگر پنج سال پیش به من میگفتند روزی اتحادیه اروپا در برابر آمریکا و پشت ایران قرار میگیرد، میگفتم این از محالات تاریخ است». واقعا اروپا پشت سر ایران و مقابل آمریکا ایستاده است؟! یعنی شرکتهای توتال، زیمنس، ایرباس، پژو ، انی، مرسک، پیجینیگ، آلیانتس، ساگا، آلیانز، تورم، لویدز، دی زد و... به همکاری با ایران پایان ندادهاند؟ یا اروپاییها به خاطر نقض برجام و قطعنامه 2231 توسط آمریکا، قطعنامه اعتراضی به شورای امنیت بردهاند؟! اگرنخستوزیر انگلیس چنان اظهار نظر فریبندهای در اتاق دربسته کرده، باید از آقای ظریف و سفیرمان در انگلیس بپرسیم اینکه گفتند حتی یک حساب بانکی در لندن نمیتوانند باز کنند، حالا میتوانند؟! یا اینکه رئیسجمهور فرانسه براشتراک راهبردی با آمریکا مقابل ایران تاکید میکند و میگوید «دو بار درباره]ادعای دروغ[ تلاش برای بمبگذاری در پاریس مستقیما از روحانی خواستار توضیحات کامل شدهام»، نشانه ایستادن آنها پشت ماست یا دوشادوش آمریکا؟ چطور است که آمریکا و فرانسه به فاصله چند ماه به گروهک ورشکسته تروریستی، اجازه برگزاری نشست با عنوان براندازی دادند؟
7-دولتمردان غیور و شجاع با قبیل ادبیات صریح ریچارد هاویت (تهیهکننده انگلیسی سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط با ایران) چه باید بکنند که آبان ۹۵ در گفتوگو با وبسایت پارلمان اروپا تاکید کرد: «توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هر چند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده است... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر در ایران را از سر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود. اکنون اروپا در ایران نفوذ دارد ولی آمریکا از این نفوذ برخوردار نیست. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم». آیا از قبیل این سخنان میتوان همراهی اروپا با ایران را نتیجه گرفت؟ با کدام دستگاه منطقی؟
8- کدام انسان رشیدی در حالی که آماده پنجه در انداختن مذاکراتی با دشمن میشود، با صدای بلند میگوید «خزانه خالی است»؟! و بدین ترتیب - برخلاف واقعیات- تیم خودی را از قدرت چانه زنی و مذاکرات برابر، محروم میکند؟ جز این است که بدین ترتیب، جنگ مذاکراتی، آغاز نشده مغلوبه شد و به توافقی نامتوازن انجامید؟ مهر 92 مقارن با همین اظهارات، وبسایت رادیو فرانسه نوشت «ارزیابی غرب از دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال قیمت فروش را کمتر خواهد کرد»! 3 سال بعد وزیر خارجه فرانسه در سفارت کشور متبوعش مورد اعتراض تجار فرانسوی قرار گرفت که آیا مانور نظامی مشترک شما با آمریکا و انگلیس و سعودی در خلیجفارس، موجب از دست رفتن منافع ما نمیشود؟ ژان مارک آیرو پاسخ داد «خیر، هیچ نگرانی ندارم. مقامات آنها در هیچ یک از جلسات برنامهریزی برای سفر در تهران و پاریس، به مانور معترض نشدند.
دولت آنها به این سفرها احتیاج دارد و مطمئنم که هیچ اعتراضی در جلسات فردا نخواهیم شنید»! ما محتاج بودیم یا فرانسه بحران زده و غرق در رکود اقتصادی؟ اگر آن روز آقای عراقچی یا آقای ظریف به دهان این فرانسوی بیسر و پا میزدند، شاهد وقاحتهای امروز دولت فرانسه بودیم؟ (در آستانه سفر وزیر خارجه بعدی فرانسه به تهران، ارگان مطبوعاتی حزب کارگزاران، تیتر «ماموریت اوبامای فرانسوی» را بر صفحه اول خود نشاند و آرمان، دیگرروزنامه نزدیک به کارگزاران تیتر زد؛ «لودریان، میزبان ظریف در تهران»! این همان فرانسهای بود که بیشتر از آمریکا، در مذاکرات هستهای بهانهجویی میکرد).
9- آقای روحانی در دانشگاه تهران گفت «برخی میگویند گفتار درمانی نکنید، ما هم قبول داریم که گفتار درمانی مفید نیست، اما امید درمانی لازم و مفید است، ما در جامعه نیاز به امید داریم». واقعیت این است که امید درمانی اولا و اصالتا، نیاز برخی دولتمردان است. امید درمانی، بخش مهمی از توان بخشی است. اما بدون یاس از شیاطین، امید راستین حاصل نمیشود. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهًْالْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَالله سَمِیعٌ عَلِیمٌ». شیاطین و عوامل آنها هستند که روح ترس و یأس و فشلی را تزریق میکنند تا مجبور به گشودن مشت خود نشوند. «اِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ».
خریداران حریص فروشندگان طماع
علیرضا کاردار در خراسان نوشت:
«عکس های جنجالی از وجود سوسک زنده در پاکت...»، «گزارش شهروندخبرنگار از پاک کردن تاریخ روی قوطی ها و تعویض بسته های...»، «فیلمی از کپک زدن محصولی که تاریخ تولیدش پس فرداست!» این قبیل پست ها در شبکه های اجتماعی همیشه طرفدار داشته و برای مخاطب جذاب و در عین حال موج ساز بوده است. از زمانی که مردم و حتی سلبریتی ها، با چاقو روی سیب ها را می تراشیدند تا روغن به خیال خودشان مضرش را به ما نشان بدهند، تا امروز که عکس و فیلم کرم داخل بسته بندی مواد خوراکی و حتی مطابقت نداشتن محتوای بسته بندی ها با تصویر روی جلدشان، دست به دست می چرخد، همه نشان دهنده آن است که درست یا غلط و واقعی یا شایعه، گاهی با فروشندگان و تولیدکنندگانی طرفیم که خیلی راحت و برای سود بیشتر، بدون هیچ عذاب وجدانی چوب حراج به آبروی خود، سابقه کارخانه و شرکت و ذهنیت خریدار می زنند.
کشورمان در طول تاریخ هرچند وقت یک بار در شرایطی قرار گرفته که ضرورت همدلی مردم با یکدیگر و همراهی مردم با مسئولان و برعکس، بیشتر به چشم آمده و نیاز کنار هم بودن قشرهای مختلف جامعه بیشتر احساس شده است. از قحطی صد سال پیش گرفته که به نوشته تاریخ نویسان حدود 20 تا 40 درصد جمعیت ایران از بین رفتند و مردم از گرسنگی منتظر بودند برف ها آب شوند تا علف های صحرا را بخورند و مرده ها از بی کفنی در کوچه و خیابان روی هم تلنبار می شدند، تا موج های گرانی که به تناوب و بنا به علل متفاوتی در کشور راه افتاده، هر کدام در یک دوره و در یک شرایط تاریخی منحصر به فرد بوده که مردم در معرض امتحانی سخت قرار گرفته اند. شاید یکی از این موارد که نمونه ای موفق در همدلی و همراهی مردم با هم و مسئولان را رقم زد، دوران هشت سال جنگ تحمیلی بود که با وجود تحریم ها، گرانی ها، حملات خارجی، درگیری های داخلی و... باز هم مردم و مسئولان دوشادوش یکدیگر از پس مشکلات برآمدند. زمانی بود که حتی مداد قرمز برای دبستانی ها گیر نمی آمد، کره در بازار یافت نمی شد و مردم نصف روز برای یک گالن نفت در صف می ایستادند، ولی باز هم بساط نسیه دادن و قرض گرفتن و تعاونی و نیکوکاری رونق داشت. شاید این جبر تاریخی دوره ای، موقعیتی بود برای توفیق اجباری مردم و مسئولان تا از این آزمایش سربلند بیرون بیایند.
چه می شد اگر در هر دوره بالا رفتن نرخ ارز یا موج گرانی و کمبود مایحتاج عمومی، صنعت گردشگری مان را رونق می دادیم، چرخ تولید داخلی را با افزایش صادرات روغنکاری می کردیم تا تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم. حیف که کم کاری کردیم و می کنیم و این فرصت ها را سوزاندیم. در همین روزهایی که با افزایش قیمت دلار، واردات تقریبا محال شده است، چه می شد اگر در یک حرکت ضربتی و انقلابی دست تولیدکننده داخلی را می گرفتیم تا جای خالی محصولات وارداتی را با تولیدات خودش پر کند. حیف که در کنار کم کاری مسئولان (و حتی چوب لای چرخ گذاشتن ها و سنگ انداختن ها)، بیشتر تولیدکنندگان ما هم علاوه بر این که منفعلانه دست به سینه نشسته اند، گاه حتی بدون ذره ای همدلی سعی در ماهی گرفتن از این آب گل آلود و هم زدن این باتلاق دارند. در این شرایط، دفاع از تولید ملی و خرید کالای ایرانی چقدر سخت می شود. محصولی که (از خمیر دندان گرفته تا خودرو) سال هاست تولید می شود ولی هنوز نتوانسته حداقل استانداردهای لازم را کسب کند، نیازها و توقعات مصرف کننده را برآورده کند و با کمترین کیفیت و بیشترین قیمت و به زور رانت و با سوءاستفاده از ناچاری خریدار، در بازار بدون رقیب جولان می دهد، حمایت از آن چه توجیهی خواهد داشت؟ محصولی که در نبود مشابه خارجی باید با افزایش کیفیت،خود را برای همیشه در سبد مصرف کننده ها قراردهد،روز به روز گران تر، بی کیفیت تر و کم حجم تر می شود وخرید آن احترام گذاشتن به تولیدکننده اش نیست، بلکه نشان از چاره نداشتن خریدار دارد که اگر دستش به محصول باکیفیت می رسید و گزینه های انتخابی بیشتری داشت و توانایی مالی اش محدود نبود، مطمئنا به آن محصول تحمیلی حتی نگاه هم نمی کرد.
گذشته از مسئولان و تولیدکنندگان، ضلع سوم این شرایط بحرانی خود ما خریداران و مصرف کنندگان هستیم. وقتی بدون رعایت حال یکدیگر و فقط برای سود خودمان قدم برمی داریم، توقع مراعات کردن حال مان توسط دیگران، خیال گزافی است. کافی است به ولع هموطنان در خرید اجناس مصرفی یا حتی مدت دار و سبدهای پر از روغن و رب و پوشک در مراکز خرید نگاه کنیم تا بفهمیم وقتی خودمان به خودمان رحم نمی کنیم، نباید انتظار داشته باشیم کسی برایمان دل بسوزاند. وقتی خرید مایحتاج روزانه مان تبدیل می شود به احتکار کالای سالانه، چشم دوختن به انصاف و مروت دیگران کار بیهوده ای است. دکتر داروسازی تعریف می کرد بیمارانی داریم که از هر داروخانه شهر که ببینند دارویشان را بسته بسته می خرند و در خانه انبار می کنند، غافل از این که حتی تا قبل از پایان دوره مصرف، تاریخ شان منقضی خواهد شد و شاید یک ورق از آن جان هموطنی را نجات بدهد. از آن طرف، دوستی خارج نشین می گفت که با همسایه ها قرار گذاشته اند هر روز یکی از پدر و مادرها بچه های محل را به مدرسه برسانند تا هم نیازی به گرفتن سرویس نباشد، هم بقیه به کارهایشان برسند و در مصرف سوخت هم صرفه جویی کنند. اگر در چنین پیچ های تاریخی، به جای سبقت گرفتن و چراغ دادن و بوق زدن برای دیگران، با سرعت مطمئنه برانیم و هوای در راه ماندگان را هم داشته باشیم، حتما وقتی پنچر کنیم یا به خاکی بزنیم، دیگران هم برای کمک کردن به ما توقف خواهند کرد.
نعلهای وارونه!
محمدعلی اشرفی در وطن امروز نوشت:
کودکی را تصور کنید که پدرش به او گفته است «اگر شاگرد اول کلاس شوی، برایت دوچرخه خواهم خرید». پس از چند سال و به دلیل اشتباهات فاحش آقای پدر در زمینه اقتصادی، او قادر به خرید دوچرخه نمیشود که هیچ، پس از انتظار فراوان، بخشی از اسباببازیهای قبلی کودک را نیز روز روشن به بازار برده، میفروشد!
نسبت افکار عمومی با دولت حسن روحانی و وعدههای پرشمار آن در 5 سال گذشته، هماکنون در چنین وضعیتی است. ویدئویی که اخیرا از دوربین مداربسته جلسه اعضای اتاق بازرگانی تهران با وزیر صنعت به صورت گسترده در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، نمودار روشن همین واقعیت است. طبعا یک پدر وظیفهشناس در چنین وضعیتی نهتنها از شرم سرش همواره در محیط خانه و خانواده پایین است، که با خود خلوت کرده، اشتباهات خود را یک به یک برشمرده، در پی اصلاح برمیآید.
مدل برخورد حسن روحانی با وضعیت فعلی اقتصاد اما تومنی صد هزار با این پندار تفاوت دارد. آقای روحانی که دیروز میگفت «در باغ برجام باز شده، یک عده کودک به در باغ آمدهاند میگویند سیب و گلابی کجاست؟» و تاکید میکرد برای ثمردهی برجام باید صبر کرد، اکنون در چرایی مشکلات اقتصادی فعلی و راهحل برونرفت از آن کأنه به ما میگوید: «ببینید بچههای خوب! یادتان هست وقتی آن وعدههای قشنگ را به شما میدادم، چقدر خوشحال بودید و همه چیز خوب بود؟!» شاید بپرسید خب بعد؟ واقعیت این است که تا 1400، بعدی وجود ندارد! اصلا بعدش را بگذارید در متن سخنان آقای رئیسجمهور در جریان حضور اخیر خود در دانشگاه تهران بخوانیم. پایگاه اطلاعرسانی ریاستجمهوری نوشته است: «روحانی با تاکید بر اهمیت نقش امید در موفقیت و توسعه روزافزون کشور اظهار داشت: علت موفقیتهایمان در دولت یازدهم، کجا بود؟ از امید به آینده شروع شد و دیدگاه مردم نسبت به آینده بود که جامعه ما را در مسیر جدیدی قرار داد».
در ادامه آمده است: «رئیسجمهور افزود: در سال 92 انتخاب شده بودم و 2 ماه بعد بنا بود دولت تشکیل دهیم؛ به محض انتخاب قیمت دلار کاهش یافت، بازار آرام شد و امیدها افزایش یافت. در آن دوره ما هنوز کاری نکرده بودیم و دولت فعالیت خود را آغاز نکرده بود اما مردم به آینده بهتر، به تعامل بیشتر با جهان، آرامش بیشتر و فضای امنتر و نه امنیتیتر، امیدوار شده بودند». اگر نگویید غلط معنا کردهای! روحانی میگوید دلیل اساسی آنکه ما در دولت یازدهم موفق بودهایم، کار کردن نبود، بلکه امید بود! همان امیدی که با وعدههای مکرر ما مبنی بر چرخش همزمان چرخ سانتریفیوژ و چرخ زندگی مردم در فضای جامعه ایجاد شد. سوال نخست اینکه دولت یازدهم واقعا موفق بود و از کی تحمیل رکود بر اقتصاد و تعطیلی چندین هزار کارگاه تولیدی را موفقیت مینامند که ما خبر نداریم؟
دوم اینکه اگر چنین باشد، من نهتنها از طرف «حمیدرضا موثقی» از اتحادیه تولیدکنندگان، بازرگانان- به ضم «ز»- و صنایع تولید و بستهبندی چای کشور، که از طرف تمام ملت ایران از آقای روحانی عذرخواهی میکنم که دیگر مثل سابق به وعدههای رنگارنگ ایشان اعتماد نمیکنیم تا همینجوری بدون کار کردن، اقتصاد روز به روز بهتر شود! شاید فکر کنید من قضیه را شوخی گرفتهام ولی باید بگویم اگر چنین فکر کنید، بدجور سر کار رفتهاید، چرا که طبق اعلام پایگاه اطلاعرسانی ریاستجمهوری، آقای روحانی در همان جلسه دانشگاه تهران در مقایسه عملکرد دولت یازدهم و دوازدهم این شبهه را برطرف کرده است: «رئیسجمهور با اشاره به اینکه برخی مطرح میکنند که این مشکلات به مدیریت مربوط میشود یا به تحریم، ادامه داد: مگر همه اینهایی که امروز مدیر هستند، در دولت یازدهم مدیر نبودند. شهادت میدهم راه دولت دوازدهم همان راه دولت یازدهم است. چرا در دولت یازدهم مشکل نداشتیم و در دولت دوازدهم مشکل پیدا کردیم؟»
روحانی ادامه میدهد: «شما میگویید مدیریت عوض شده است. به نظر من مدیرهایی که عوض کردیم اگر از مدیر قبلی قویتر نبودهاند مثل مدیر قبلی بودهاند. این را نمیپذیرم».
به نظرم طی 40 سال گذشته تمام جبهه استکبار با تمام سرمایهگذاریهای رسانهای، هیچیک نتوانستهاند اینقدر علیه ملت ایران جنگ روانی کرده، ما را از تحریم و قدرت دشمن بترسانند! در همین حال که آقای رئیسجمهور به جای عذرخواهی، شاید ناخواسته(!) دوست دارد باز هم ما را بیشتر از دشمن بترساند و ابدا از وعدهها و راه غلط خود یاد نمیکند، عجیب این است که فرمودهاند: «مشکل اصلی یکی فشار تحریم است، دوم فشار روانی است. این دو تا وارد شده و تأثیرگذار شده است». سوال اینکه کدام جنگ روانی موثرتر از اینکه رئیسجمهور یک کشور «آب خوردن» مردم خود را هم به رضایت دشمن گره بزند؟
روشن است وقتی فردی در سطح رئیسجمهور چند سال مکرر افکار عمومی را از قدرت دشمن بترساند، حالا کسی به صحبتهای صددرصد متناقض او درباره اینکه «تحریمها برای ما فرصت است» یحتمل گوش نخواهد داد و مردم عادی را هم اگر قفسه فروشگاهها را خالی میکنند (که در دانشگاه تهران مورد انتقاد آقای رئیسجمهور واقع شد)، نمیتوان چندان سرزنش کرد! جالب اینکه آقای روحانی هنوز هم نمیخواهد از راه اشتباه خود دست بردارد و همچنان اصرار دارد به ایرانیان بقبولاند زندگی بهتر تنها در صورت تمکین کردن به خواستههای ولو نامشروع غرب میسر خواهد بود. یادمان نمیرود هدف مشخص و اعلامی باراک اوباما هم همین بود: تغییر ذهنیت ملت ایران! آقای روحانی! حالا که علی برکتالله، خبری از دوچرخه و سهچرخه نیست، لطفا به جای توجیه و ترساندن دوباره ملت از دشمن، عذرخواهی و کار کنید؛ 1400 آمد!
آفتاب آمد دلیل آفتاب
در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:
ظاهراً شورای نگهبان در حال رسیدگی به سرنوشت لوایح مربوط به FATF است و در روزهای آینده نظر خود را خواهد داد. ولی چند نکته کلیدی در این مسأله وجود دارد که نیازمند توجه است.
اولین مورد مربوط به مواضع مقام معظم رهبری است. بسیاری از مخالفان از ابتدا اسب خود را در مخالفت با FATF بر این اساس زین کرده بودند که نقل قولی را از ایشان مبنای مخالفت با آن قرار داده بودند و با این حساب به طور قطع و یقین میدانستند که این طرح از سوی نمایندگان رد خواهد شد. ولی با خواندن متن نامهای در این زمینه از سوی رئیس مجلس، کل این ماجرا نه تنها کنار گذاشته شد، بلکه به عاملی عکس و در جهت تصویب این لایحه تبدیل شد.
ولی نکته کلیدی ماجرا جای دیگری است. نمیخواهیم بگوییم که اگر مقام رهبری با یک تصمیم یا لایحه مخالف نیستند یا مخالفت علنی ندارند، به معنای آن است که آن تصمیم درست است. طبعاً در چنین حالتی باید از منظر کارشناسی و حتی سیاسی به آن تصمیم پرداخت و آن را نقد کرد تا در نهایت تصویب یا رد شود. ولی در صورت عدم مخالفت ایشان یک نکته مسلم و قطعی است و آن اینکه آن لایحه چه تصویب شود و چه رد، مخالفت راهبردی با آنچه که اهداف نظام است نخواهد داشت. هنگامی که رهبری نظام میفرمایند که تصمیم در این باره را مجلس بگیرد، طبیعی است که هر دو حالت تأیید و رد را محتمل میدانند و آماده پذیرش هر دو وضعیت هستند.
طبیعی است که در صورت تصویب مجلس، ایشان مخالفتی با آن نخواهند داشت، همچنان که در صورت رد مخالفتی نخواهند نمود. اگر این نکته را بپذیریم، عمق و گستره مخالفت از سوی مخالفان پذیرفتنی نیست. آنان به گونهای با این لایحه مخالفت میکردند که گویی سرنوشت انقلاب و اسلام به آن گره خورده است. لفظ خیانت را برای تصویت کنندگان آن به کار بردند، اینکه تصویب چنین چیزی را خلاف مسلمات شرعی و قانونی و انقلابی بدانند و یک بازی صفر و یک را رقم بزنند، در هیچ منطقی نمیگنجد. این برخورد، تالی فاسد دارد. اگر تصویب شد، آنان درباره مواضع رهبری چه خواهند گفت؟ روشن است که نگاه این جماعت به رهبری و مواضع ایشان، کاملاً ابزاری است. همان طور که یکی از آنان به صراحت اعلام کرد که چیزی جز مخالفت با این طرح را نمیپذیرد و از ولایت صرفنظر خواهد کرد!
نکته دوم به بخش دیگری از مخالفتهای آنان برمیگردد. هرچند در میان مخالفان افراد مؤدب و مبادی آداب هم بودند، ولی تعداد زیادی از آنان نشان دادند که مخالفت با FATF با چه فرهنگی تقارن و همزیستی دارد. اینکه به یکی از نمایندگان صدها پیامک ناموسی زده شود و تهدید به قتل کنند، نشان میدهد که رد FATF و لوایح آن دقیقاً به نفع جماعتی است که چنین فرهنگی دارند. فرهنگ توهین و فحش و تهدید و قتل و ارعاب. در مقابل حتی یک مورد هم دیده نشده است که موافقان این لوایح نسبت به کسی از مخالفان لایحه، چنین ادبیاتی را به کار ببرند. فحاشی و تهدید چیزی جز اثبات نداشتن منطق و دانش نیست. مخالفت این گروه با این لایحه نشانه روشنی از ماهیت مخالفان است. آفتاب آمد دلیل آفتاب. در منطق پلیس جنایی همیشه این گزاره مطرح است که برای پیدا کردن عامل جنایت، ببینند که چه کسی از آن جنایت سود میبرد؟
در قضیه حاضر نیز باید پذیرفت که مخالفت یا موافقت با FATF دقیقاً به سود و زیان موافقان و مخالفان مربوط میشود. کسانی که مخالف هستند، از نوعی اقتصاد رانتی، پولشویی و اقتصاد قاچاق و سیاه سود میبرند. این وضعیت با فرهنگ رفتاری آنان که در قالب باندهای مافیا و با خردهفرهنگ بزهکارانه است تطابق دارد. این خردهفرهنگ نیز در ادبیات و رفتار و گفتار آنان خود را بازتولید میکند. در عوض موافقان این لایحه که طرفدار شفافیت هستند، افرادی هستند که طرفدار نوآوری، خلاقیت و سود ناشی از تولید و خدمت هستند و با اقتصاد سیاه و پولشویی میانهای ندارند. این رفتار در تحصیلات، ادبیات گفتاری و نحوه دفاع آنان از این لایحه بازتاب روشنی پیدا کرده است. حال باید منتظر بمانیم و ببینیم که در نهایت کدام قشر و نگاه و طبقات پیروز این جدال خواهند شد؟
برداشت تربیتی از عاشورا
سید باقر پیشنمازی در رسالت نوشت:
خدای متعال درکنار پیامبر باطنی وظاهری، تاریخ را نیز چراغ راه انسانها قرار داده است تا با تفکر درمورد خط مشی وسرنوشت تلخ وشیرین پیشینیان، وعبرت گیری ازتجربه آنان روشی نجات بخش برای زندگی خود ترسیم کنند و بابهره گیری بهموقع ازعلائم راهنما، باهوشیاری و مراقبت ازکنار پرتگاههای سقوط موجود درمسیر زندگی خود، ایمن عبور کنند.
قرآن کریم بعنوان پیام آوری دائمی وروز آمد درهمه اعصار و «راهنمایی مورد اعتماد» فرازهای الهام بخش تاریخ مواجهه سپاهیان عقل وجهل را در ساختار قصّه برای مخاطبان خود حکایت کرده است و برای باورداشت بیشتر آنان نمادهایی از همان فراز تاریخ را در معرض بصر و بصیرت انسانها قرار داده است که مفهوم واقعی "میراث فرهنگی" بر آنها صدق می کند. مثل آیه 92 سوره یونس درمورد سرنوشت فرعون که می فرماید:
«پس امروز پیکرت را (از آب به ساحل) بیرون خواهیم آورد تا برای آنان که پس از تو می آیند نشانه (عبرتی) باشی، که بسیاری ازمردم از آیات ما غافل اند!»
از شگفتیهای نظام هدایت الهی این است که این پیکر پس از هزاران سال همچنان بعنوان نماد سرنوشت رو در رویی جنود عقل وجهل در برابر چشم وعقل ما است تا به آن فکر کنیم وعبرت بگیریم. اما راهی که "اکثریت" انسانها انتخاب کرده اند غفلت از این نمادها است بنا بر توصیف آیه 179 سوره اعراف این جمعیت کثیر چشم دارند اما نگاه نمی کنند و دل دارند اما تعقل نمی کنند!.....و اینان از غافلان اند!
وعاشورا نیز حادثه ای بی نظیر درتاریخ اسلام است که بسان یک معلم راهنمای انسانهای اعصار مختلف شده است. تا برای چند روز کامروایی بیشتر زیر بار ظلم وستم زورگویان وستمگران نروند و اگر برسر دوراهی «مرگ سرخ» یا زندگی ننگین قرار گرفتند با الهام از امام حسین علیه السلام به فطرت خود مراجعه کنند و آزادگی وعزت وسربلندی را انتخاب نمایند. عاشورا دو قطب دارد. یکی ازدوقطب حادثه عاشورا پرورش یافته پاکترین دامان است وقطب دیگر محصول دامنهای آلوده و ناپاک!
یکی تربیت شده پدر فضیلتها و تعالیها ودیگری رها شده از پدری ناشناخته!
یکی هویت وشناسه همه آزادگان وجوانمردان تاریخ ودیگری مثالی برای شبه انسانهای هرزه وآلوده.
آیه 54 سوره زخرف تصریح می کند که انسانهای هرزه ابزار دست ستمگران و زورگویان می شوند وبهعبارتی دیگر ستمگران و مستکبران نیز برای پیشبرد اهداف خود به ترویج هرزگی و آلودگی دامن می زنند تا تعداد بیشتری از انسانها را آلوده و سپس تحت فرمان خود دربیاورند. این «نظام یارگیری» شیطان صفتان عالم است. با این روش انسانهای فاسد با تهدید یا تطمیع به راحتی خریداری می شوند در زمان هجوم دشمن و آغاز اشغالگری نه تنها مقاومتی صورت نمی گیرد که انسانهای هرزه وآلوده با خیانت به ملت خود دژهای مقاومت را به روی دشمن می گشایند واشغالگری باکمترین هزینه اتفاق می افتد. چه اشغالگری سرزمینی و چه نرم افزاری برای تسلط برافکار عمومی. وقتی هرزگی نویسندگان وهنرمندان جامعه ای را آلوده ساخته افکار عمومی تحت تاثیر قلم وهنر آنان به بیراهه می روند. وباطل، حق توصیف می شود. انسانهای بی ریشه وبی نسب بزک می شوند و اگر انتخاباتی بود اشرار هم موج سواری کرده و بر مردم مسلط می شوند ویزید صفتان به ریاست می رسند وآزادگان به اسارتگاها وقتلگاهها می روند! و عاشوراها تکرار می شوند.
این که درزمان ما هم برای تکرار تاریخ تلاش می شود وازجمله هنرمندی تحت فرمان دستگاه خدمت رسانی شهری قلم خود را به دشمن می فروشد و درتبلیغات شهری ، برنماد عفاف وحجاب خط می کشد او نیز ازهمین تبار است. چون عفاف وپاکیزگی مادران، آزاده پرور است وآزادگی مانع تسلیم دربرابر دشمن می شود. برای ترویج خط تسلیم ابتدا باید با نمادهای طهارت وعفت مبارزه کرد تا شرایط برای آلوده ساختن دامنها فراهم شود وهمین دامنهای آلوده هستند که هرزه پرورند و راه نفوذ شمن راهموار می کنند. وهمین هرزه ها هستند که انسانها عزتمند را تحمل نمی کنند وآنها را بین شمشیر یا تسلیم، محاصره می کنند!
حالا فلسفه مواضع دو قطب تربیتی را در این سخن سرور آزادگان جهان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام مورد تدبر قرار دهیم تا سررشته دوجبهه فرهنگی خیر وشر و پاکی و ناپاکی وتبعیت از نظام امامت و ولایت یا گرایش به جبهه کفر واستکبار و عضویت در سپاه عقل یا جنود جهل وگرایش به عفت وپاکدامنی یاتمایل به ولنگاری وهرزگی را در انسانها وانسان نماهای محیط زندگی اجتماعی خود بشناسیم :
«آگاه باشید که زنا زاده پسر زنازاده مرا بین دو چیز قرار داده است. کشته شدن یا تسلیم شدن با ذلت وخواری. ولی ذلت ازما دور است خدا راضی نیست که ما ذلیلانه تسلیم شویم و پیامبر خدا، مؤمنان ودامنهای پاک وپاکیزه ای که درآن پرورش یافته ایم وآن مردانی که از تن دادن به زیر بار ستم منزه اند، راضی نیستند که ما اطاعت افراد پست را بر قتلگاه کریمان وبزرگان برگزینیم.»
ما و بازنشستهها
سیدعلی میرفتاح در اعتماد نوشت:
مسوولان کشور از کجا آمدهاند و چطور بر سر عمل نشستهاند؟ 40 سال پیش چگونه و مبتنی بر چه اصل و قاعدهای وزرا و وکلا انتخاب شدند و بزرگان انقلاب با چه معیار و ملاکی استانداران و فرمانداران و شهرداران و مدیران را پشت میز مسوولیت نشاندند؟ انقلابیون بر مبنای سوابقی که از مبارزه و زندان و تحصیل همدیگر در ذهن داشتند، با توجه به فورس آن ایام، «خیرالموجودین» را برگزیدند و بر مصدر امر گماردند. فیالمثل اگر کسی قبل از انقلاب اهل فعالیتهای پارتیزانی بود و با انقلابیون الجزایر و فلسطین رابطه داشت، بعد از انقلاب مسوولیت نظامی پذیرفت و کسی که قبل از بیست و دوم بهمن اهل تبلیغ و فرهنگ بود بعد از بیست و دوم بهمن به سراغ صدا و سیما یا وزارت ارشاد رفت. مرحوم آقای صادق طباطبایی به این دلیل متصدی اولین رفراندوم جمهوری اسلامی شد که در خارج از کشور در انجمنهای اسلامی اروپا، کار تشکیلاتی آموخته بود و تجربه کسب کرده بود. لذا توانست با گرد هم آوردن دانشجوهای سابق در مدت زمانی کوتاه جای خالی سیستم اداری را پر کند و جمهوری اسلامی را در برگزاری اولین همهپرسیاش سربلند کند.
مردم صادق طباطبایی را نمیشناختند، اما چون بزرگان انقلاب از توان و ظرفیت او و امثال او باخبر بودند، ریسک و اعتماد را به هم آمیختند و با بهرهگیری از روابط دوستانه کشور را اداره کردند. اگر مذاکرات مجلس خبرگان را به خاطر داشته باشید عرض مرا تایید میکنید که سوابق تحصیلی نیز در سپردن مسوولیتهای ریز و درشت اهمیت فوقالعاده داشته است. چون علما در فیضیه یا حقانی یا دیگر مدارس علمیه از توان نظری و عملی هم خبر داشتند پس خیلی راحت فهرستی از مسوولان بالقوه فراهم آوردند و عندالزوم هر جا که شرایط اقتضا میکرد به فعلیتشان رساندند. منباب مثال، مرحوم محمدی گیلانی سابقهای در دستگاه قضایی نداشت اما چون شهید بهشتی و مرحوم اردبیلی به توان علمی و فقهی و قضایی او آشنا بودند او را بر مسند قضا نشاندند. واقعبینانه اگر بخواهیم درباره 40 سال پیش اظهارنظر کنیم باید بگوییم که راه دیگری جلوی پای انقلابیون نبود و به نحو دیگری ممکن نبود تا مسوولان کشور را انتخاب و انتصاب کنند.
فلذا شما یا باید در حوزه درس میخواندید، یا سابقه زندان و تبعید و مبارزه میداشتید، یا در جاهایی مثل حسینیه ارشاد و گروه منصورون و فداییان اسلام و موتلفه از این قبیل رفت و آمد میکردید تا اسمتان در لیست مسوولان کشور ثبت میشد. اما در همان ابتدای انقلاب یک اتفاق مهم افتاد که دایره انتخاب نظام را برای یافتن افراد صاحب صلاحیت گسترش داد: جنگ. جنگ بدیهای خود را داشت وباعث داغدار شدن خانوادههای بسیاری شد. بسیاری از دستگلهای مردم شهید شدند و خون پاکشان به خاک ریخت. جوانانی که هر کدام یلی بودند و میتوانستند در زمره بهترین و پاکترین مدیران کشور درآیند برای عقیده و کشور سینه سپر کردند و جلوی پیشروی دشمن را گرفتند.
درود خدا بر شهدا و جانبازان و ایثارگران. اما فراموش نکنیم که جنگ تحمیلی فرصت بینظیری فراهم آورد تا بسیاری از استعدادها نیز شکوفا شود و همه آنها سابقه زندان و حوزه و کنفدراسیون و مبارزه و انجمن اسلامی نداشتند که در آن مجال به میدان بیایند و ضمن ثابت کردن برادری و وفاداریشان، هنرها و توانهای خود را به منصه ظهور رسانند. روآمدن این گروه جوان و تازهنفس و متعهد و توانمند البته که بیهزینه نبود. ما هزینه هنگفتی پرداخت کردیم، کشور نیز آزمونی سخت و طاقتفرسا را پس داد...
اما از آنطرف به برکت جنگ مجموعه مدیران قابل اعتمادی متولد شدند که سرمایههای ارزشمند کشور به حساب آمدند و میآیند. یک دانشجوی ساده، یک معلم شهرستانی یا یک کارگر حاشیهنشین، یک کشاورز روستایی یا یک بچه مدرسهای تازه پشت لب سبز کرده به جبهه میرود و در آنجا تبدیل به رزمندهای هوشیار، جنگجویی تمامعیار، مبدعی خلاق و دانا و فرماندهی متواضع میشود.
در مهندسی رزمی نخبههایی پرورش یافتند که کارهای نشدنی کردند و موجبات افتخار این سرزمین را فراهم آوردند. لذا- بعد از جنگ- انتخاب وزیر و وکیل و مدیر و شهردار و از میان این گروه آزمون پس داده کار سادهتری بود. مدیران کشور از دل همین گروههایی که بر شمردم بیرون آمدند و بار سازندگی را به دوش گرفتند. اما کیست که بتواند قسم بخورد رانت و پارتی و زد و بند به گزینش و انتصاب مسوولان راه نداشته. اصل و اساسش همینها بود که برشمردم اما هیچ کجا نیست که دست شیطان بسته باشد و هیچ سیستمی نیست که از فساد مصون باشد. به خصوص هر کجا که بیشتر از ارزشهای اخلاقی و دینی فاصله گرفتیم حضور نفس اماره و شیطان پررنگتر شد، ریا و سمعه نیز به مناصب راه یافتند.
ما واقعا در این زمینه گرفتاریهای جدی داریم که باید هرچه زودتر حل و فصلشان کنیم و گرنه روز به روز زور و قوه ما کمتر میشود و قدرت و صلابت نفس اماره بیشتر.
حالا که 30 سال از جنگ میگذرد و 40 سال از انقلاب، وقت بازنشستگی مدیران کشور فرا رسیده است. به اختیار یا به اجبار بسیاری از وزرا و استانداران و شهرداران و مدیران باید کنار بروند و منزل به دیگری بسپارند. خیلی هم خوب. اما آیا ما در طول این 40 سال مکانیسمی طراحی کردهایم که امروز با خیال راحت آن را جایگزین آزمون جنگ و زندان و مبارزه قرار کنیم؟ در مورد یکی از وزرای زمان جنگ خاطرم هست که رییس دولت در مناقبش میگفت او در زندان ستمشاهی بدترین و سختترین شکنجهها را تاب آورده.
آزمون زندان را دستکم نگیرید. اگر کسی توانسته باشد شدائد و مشقات زندان و شکنجه زمان شاه را تاب بیاورد پس میشود با خیال راحت به او اعتماد کرد و کارهای اساسی را به او سپرد. جنگ شوخیبردار نیست. به قول مرحوم چمران هر گاه شیپور جنگ نواخته شود مردها از نامردها تمییز داده میشوند. ما هشت سال جنگ را تجربه کردیم و در مواقع مختلف توانستیم مردها را از نامردها تمییز دهیم. به برکت همین آزمون بزرگ جنگ بود که جمهوری اسلامی توانست کادر اداره کشور را تکمیل کند و بینگرانی مسوولیتهای بزرگ را به دوش مدیران جوان بگذارد. این مسوولان از خارج که نیامدهاند. یا در جنگ تربیت شدهاند یا کولهباری از مبارزه و تبعید و زندان را بر پشت دارند یا در انقلاب از خود رشادتها نشان دادهاند. چند روز پیش در همین صفحه نوشتم که ما متاسفانه به حزب و فعالیتهای حزبی اهمیت ندادیم و توان حزب را در آموزش مدیران سیاسی جدی نگرفتیم و راه شهید بهشتی را ادامه ندادیم.
حالا که در 30 سال گذشته نه جنگی بوده (خدا را صد هزار مرتبه شکر که نبوده) نه انقلاب و مبارزهای و نه حتی حزبی. پس چطور و با چه مکانیسمی و به توسط چه سیستم هوشیاری میتوانیم نیروهای جوان را به میدان بیاوریم و کارهای بزرگ را به ایشان بسپاریم؟ در این میان چند تجربه نه چندان خوشایند را نیز از سر گذراندهایم. چند جوان متخصص و کارآزموده را هنوز به مقامی نرسانده صداهای اعتراض از هر سو بلند شد و خود آن مدیران عطای مسوولیت را به لقایش بخشیدند و رفتند دنبال زندگیشان. این را مقایسه کنید با پایمردی و ایستادگی مسوولان دهه شصت. البته تجربه موفق جهرمی و دوستانش را هم باید جد بگیریم. البته که نظام نیازمند خطرپذیری هم هست. اعتماد و خطرپذیری قوم و خویش همند و نمیشود بدن نگرانی قدرت را از پیرها گرفت و به جوانترها داد. یادمان باشد که دهه شصت با وجود ترورها و تهدیدها و کمبودها مدیران مورد نظر ما ماندند و پروژههای خود را به فرجام رساندند اما حالا در دهه 90، عملا هنوز پروژهای شروع نشده بعضی دوستان جا میزنند و کنار میکشند و تمام میشوند و میروند پی کارشان.
پس از این مقدمه دو نکته بگویم و بیش از این سرتان را درد نیاورم. اولا بهتر است با توجه به بضاعت کشور از هر نوع افراط و تفریطی بپرهیزیم. حتما جوانگرایی خوب و ضروری و لازم است. سلمنا. بر منکرش لعنت. اما مقدم بر جوانگرایی شایستهسالاری مهم است. مبادا ما به دست خودمان شایستهها را کنار بگذاریم و به مفهومی بلکه به عبارتی بچسبیم که فینفسه ارزشی ندارد. نه جوان بودن فینفسه خوب است و نه پیر بودن بد. مهم این است که هر کسی را بر سر جایش باید نشاند. به عبارت بهتر «تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن». ما مسوولان کشور را آسان و کمهزینه به دست نیاوردهایم. بعضی از اینها برای اینکه صاحب تجربه شوند خون دلها خوردهایم. بیش از خون دل، مادی و معنوی هزینههای گزاف پرداخت کردهایم. برای اینکه جوانی بیتجربه تبدیل به مدیری لایق و توانمند شود کشور هزینه داده است، پس عقل و منطق حکم میکند از خدمات ایشان بهرهمند شویم. مبادا به صرف مبارزههای جناحی و سیاسی عملا خودمان را از نعمت وجود مردمان صاحب صلاحیت محروم کنیم. نکته دو اما ضرورت طراحی سیستمی دقیق و هوشیار و سراسر بین است برای کشف و تربیت مدیران کشور. مدیرانی که از هر حیث قابل اعتماد باشند و اهلیت و صلاحیت قبول مسوولیت در جمهوری اسلامی را داشته باشند. اینجا جمهوری اسلامی است نه اروپا یا جنوب شرق آسیا. اقتضائات سیاسی و عقیدتی جمهوری اسلامی نیز باید همواره مدنظر باشد، ایضا آموزههای تاریخی و دینی را نباید از یاد ببریم و...